قراره عیدی بگیرمش ^_^
در درجه ای از خرکیف بودن قرار دارم که قابل تصور نیست!
نمیدونم؛ ولی شاید این آبرنگی که زمانی محبت بسیاری دریافت کرده و چیزای فوق العاده ای کشیده، بتونه تجربه های خودشو با من هم به اشتراک بذاره. هوم؟ ترجیح میدم باور داشته باشم که وقتی چیزی قدیمی میشه، کم کم درش روحی به وجود میاد که میتونه با آدم حرف بزنه. مثل یه یوکای. مثل خونه های قدیمی. مثل مادربزرگا.