زیرزمین

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

از زنده بودن و زنده بودنِ پیوسته

روزها بی حوصله می گردیم. شب ها آرام نداریم. مدت ها برای سفر برنامه ریزی می کنیم. در سفرها به فکر خانه ایم. ماه را تماشا می کنیم، نور خورشید را بر پوست دستمان احساس می کنیم. مجله های علمی و فرهنگی را ورق می زنیم. وبگردی می کنیم. وبلاگ می خوانیم. چشممان از صفحه های مانیتور آزرده می شود و گوشی را کنار می گذاریم. کتاب را ورق می زنیم. می نویسیم. لباس می پوشیم، کفش به پا می کنیم و قدم می زنیم.

زندگی بیوده تر از این هم می تواند باشد؟

۱۹ شهریور ۹۷ ، ۱۰:۵۳ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid

صعود

در ژرفاژرف تاریکی و خاموشی، بانگی فراگوش ­ها رسید. مردی افتان و خیزان به نزدیک کلبه­ ها می­ آمد. خسته می­ نمود. چنان خسته که فهمیدیم خویشتن را به تنهایی از کوه بالا کشیده است. راه نادانسته به راه افتاده، یا در میانه ­ی مسیر، به حادثه ­ای گرفتار آمده بود. در روشنایی ماه نیمه، چندان کوهستان پیدا نبود که مردی را –خسته و بی ­مَرکَب، با عصای کوتاه و با توشه ­ی بسیار- یارای آن باشد که از سنگ­ ها و تخته سنگ­ ها بگذرد و تا کلبه ها برسد. او راه را نمی­دانست یا حامل تصمیمی چنان بزرگ بود که راست بالا آمدن از این جانبِ کوه را برگزیده بود.

ابرها دیگر بار روی ماه را پوشاندند. برق چشمان مردِ تلاشگر باز خاموش شد. دانستیم که دیگر بار او را نخواهیم دید و خبرش را نخواهیم شنید، چرا که بانگی دیگر شنیده بودیم و صدای مهیب ریزش سنگ ها را- چنان مهیب که صدای نفرت انگیز خرد شدن استخوان را در خود حل کند.

۰۱ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۴۱ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid