زیرزمین

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آدم های زندگی من» ثبت شده است

آدم های زندگی من-2

ته ذهن من هم، گوشه ای هست پر از کتاب های نیمه نوشته. بادهای سال ها، گرد و خاک اتفاقات جورواجور زندگی را بلند کرده و روی این ها پاشیده، ابرهای سیاه سودا را از جا تکان داده و بارانی در تمام ذهنم باریده که نگو! قطره ها روی زمین به هم پیوسته اند و جوی شده اند و سر خورده اند به سمت آن گوشه ی قدیمی کهنه ی رنجور، کتاب های نیمه نوشته ی گرد روزگار بر آن ها نشسته.
.
حافظه ی قابل توجهی ندارم؛ اما جور غریبی، هر آدمی که نگاهم را لحظه ای به خودش خیره کند، پوف! یک جلد کتاب در ذهنم ظاهر می شود و تلپی می افتد آن گوشه. 
بعضی کتاب ها فقط جلد دارند: اون دختره که چشماش آبی فیروزه ای بود، اونی که گفت من مخالفم و نتونستم از رد صداش به قیافه ش برسم، اونی که بوی نیکا رو می داد ...
بعضی کتاب ها چهل پنجاه صفحه بیشتر ندارند، بعضی کتاب ها دائما نوشته می شوند و خط می خورند و کلفت و کلفت تر می شوند، چند جلدی می شوند، به چاپ چندم می رسند و هی به بقیه هدیه شان می دهم: این دوست قدیمی منه، بیا باهاش آشنا شو! مامان من آدم باحالیه، می خوای باهاش حرف بزنی؟ اسنیپ رو می شناسی؟ شخصیت محبوبمه!
گاهی می نشینم به ورق زدن این کاغذهای خیس خورده ی خاک آلود. بعضی غیرقابل خواندن شده اند، بعضی دورریختنی و بازیافتی، بعضی خوب است ترمیم شوند و از خواندن بعضی ها سیر نمی شوم. ساعت ها می نشینم گوشه ای، غرق کتاب...

۱۴ مهر ۹۶ ، ۱۱:۳۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid

آدم های زندگی من-1

سارا 

سارا از غیرکارآمدترین آدم های زندگی من بود/است. یعنی من این طور فکر می کردم که در نگاهِ پراگماتیستیِ من به آدم ها، سارا افتخاری بین پایین ترین هایِ لیست است. و خب، من اشتباه می کردم.
سارا خشمِ من را دوست داشت. امیدوارم که هنوز دوست داشته باشد.
سارا خشونتِ من را کنار آمدنی می دانست و دوست داشت؛ همانقدر که قهقهه هایم را.
سارا به من مشت می زد وقتی خشمگین بودم. در خشمِ من هیچ نبود؛ در مشتِ او هم.
سارا جامدادی و کیفم را روی زمین خالی می کرد وقتی معلم صدایم می کرد. در سرخیِ صورتِ من هیچ نبود، در کبودیِ زانویِ او هم.
من بهترین کلاس هایِ دوازده سال دانش آموزی را در سالِ آخر، کنارِ سارا گذراندم. سارایی که با خشم و غم و خشونت و شیطنت و اشکِ من همان قدر محبانه رفتار کرد که با خنده هایم.
سارا کنکور دارد؛ برایش دعا کنید که خدا بهترین را -وظرفیت بهترین ها را- نصیبش کند.
سارا کنکور دارد؛ برایم دعا کنید که بتوانم این دو ماه را هم بدون حضورِ کسی که خشم و غمم را به قدر قهقهه ام دوست داشته باشد تحمل کنم.

***

سارا اصلا خشم و خشونت مرا دوست نداشت؛ اما به احترامِ شیطنت ها و لبخندها فحششان نمی داد و رنجیدگی اش را به رخم نمی کشید.

به تاریخ شانزده خرداد یک هزار و سیصد و نود و شش

۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۰۹ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid