نمی دانم اگر این خنکایی که از لای در مغازه های می زد بیرون، نبود؛ من به چه امید تابستان را زنده می ماندم!
اردویی که در پیش داریم، اردوی معارفه ی ورودی دهم مدرسه است. بچه ها تا به حال همدیگر را ندیده اند. یکی از مهم ترین هدف های اردو این است که آدم ها را شباهت های معنی دارشان کنار هم بنشاند، نه صرفا اتفاق. این کمک می کند که سریعتر با هم آشنا شوند و زودتر در مدرسه احساس راحتی کنند. هر چند من در فائزون هیچ وقت احساس راحتی نکردم؛ امیدوارم این ها بتوانند مثل الهه مدرسه شان را دوست داشته باشند. تمام آن چیزی که من را حسرت به دل می گذارد، اتاق تفکر ریاضی است و تصور این که اگر من به جای دوم دبیرستان، اول راهنمایی گلشن را دیده بودم چه می شد.
نشد. می خواستم درباره ی تابستان بنویسم؛ ولی اردو بیش از حد ذهنم را به خود گرفته.