زیرزمین

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تالاب» ثبت شده است

راهنمای سفر به تالاب کانی برازان

یکی از سایت های پرنده نگری بین المللی ایران، در جنوب دریاچه ی ارومیه، آذربایجان غربی، حوالی میاندوآب.

ما از گوگل مپ به عنوان بلد استفاده کردیم. بد نیست. مسیرهای مختلف را نشان می دهد، گاهی اوقات غذاخوری ها را هم معرفی می کند و برایتان حساب می کند چه قدر راه تا مقصد باقی مانده. به هر حال زیاد روی درستی حرفهایش حساس نکنید. بعد می گویم چرا.

برای دیدن فامیل ها، اول رفتیم تبریز و یکی دو روز آن جا توقف کردیم. شما اگر فامیل ندارید میتوانید این کار را نکنید، اما مسیر احتمالا طولانی و حتما زیبا است و من پیشنهاد می کنم همین روش را پیش بگیرید. خصوصا اگر بخواهید در مسیر کنار مناظرِ دلبر توقف کنید و قدمی بزنید. البته برای بعضی ها دیدن کوه و سنگ خسته کننده است، نمیدانم. به هر حال سلیقه ی خودتان را هم لحاظ کنید. اگر صبح راه بیفتید و همین طور آهسته برانید، برای ناهار می توانید یکی دو درخت پیدا کنید، کنار بکشید و زیر سایه -و اگر فصل درو باشد، کنار خوشه های طلایی گندم- بساط چای و غذا پهن کنید. حواستان باشد بچه ها -یا بزرگترها- داخل گندمزار نشوند و ساقه های گندم را نشکنند. 

تبریز شهر پرگردشگری است، فکر نمی کنم برای اسکان دچار مشکل شوید. ستاد اسکان فرهنگیان و استادسرا های دانشگاه آزاد گاهی به درد بقیه هم می خورند، می توانید امتحان کنید. می توانید سراغ شهرهای اطراف هم بروید. اهر یا هریس گزینه های خوبی هستند. بد نیست قبل از رفتن کمی سراغ محلهای اسکان را از گوگل بگیرید. به هر حال نمی توانم در این زمینه کمک چندانی بکنم، چون همیشه شب را خانه ی فامیل مانده ایم!

مرحله ی بعدِ سفر، بهتر است از صبح روز بعد شروع شود، یا روز بعدتر، هر قدر که دوست داشتید در تبریز بمانید، اما موقع راه افتادن صبح راه بیفتید و گوشی تان را چک کنید که شارژ داشته باشد و وسط راه بدون گوگل مپ رهایتان نکند! حتا بهتر است یکی دو نفر هم زاپاس تلفن همراه و نقشه داشته باشند. اگر بخواهید مثل ما جاده ها را با حوصله برانید - که من باز هم پیشنهاد می کنم همین کار را بکنید- غروب به تالاب خواهید رسید. 

جاده ها در این مرحله غالبا دو طرفه و دو لاین اند، بدون گارد ریل و گاهی بدون شانه و یک ساعت آخر هم که خاکی است. اگر راننده ی ماهری با خودتان داشته باشید، بهتر می توانید از منظره های مسیر لذت ببرید. خصوصا که باغ های میوه و تاکستان ها در بعضی منطقه ها -مثل آذرشهر و مراغه- منظره های زیبایی می سازند. اگر پاییز سفر می کنید، شیره ی انگور مراغه را حتما امتحان کنید. پیشنهاد من این است که آخر شهریور سفر کنید. هم انگور هست، هم پرنده ی مهاجر، هم از گرمای مگس پزِ سرِ ظهر نجات پیدا می کنید! داشتم می گفتم، جاده ها هرچند دوطرفه اند، اما چندان شلوغ نیستند. ماشین سنگین هم هست، اما زیاد نیست. یک ساعت آخر هم که پناهگاه پرندگان است و راه انداختن دم و دستگاه جاده سازی درست نیست. با ماشینی بروید که بتواند مسیر سنگلاخ را تحمل کند. سواری های معمولی غالبا مشکلی ندارند، ما با یک ال نود و یک پژو رفتیم و کسی توی راه نماند :)

برای ناهار بناب کبابی را از دست ندهید! بناب در مسیر نیست، اما با مراغه فقط ده دقیقه فاصله دارد. از گوگل بپرسید و سراغ روستاهای اطراف مراغه بروید تا ظهر. ما رفتیم ورجوی که معبد مهر را ببینیم. گوگل مپ هدایتمان کرد به جاده ی خاکیِ باغات، در حالی که مسیر آسفالته ی درست حسابی هم بود و پرسان پرسان پیدایش کردیم. همین است که می گویم زیاد قابل اعتماد نیست و باید هر از گاهی با محلی ها مسیر را چک کرد. تقریبا همه فارسی می فهمند، اما جوانتر ها راحت تر صحبت می کنند. اگر ترکی بلد نیستید از آن ها بپرسید. راننده ها و کشاورزها هم گاهی می توانند کمک خوبی باشند.

گرسنه که شدید، راه بیافتید به سمت بناب. ما به پیشنهاد گوگل در غذا خوری صومی ناهار خوردیم. جای کوچکی بود، اما چیزی که برایمان آوردند، واقعا بناب کبابی بود! بعد که خوردیم و بیرون رفتیم، فهمیدیم که میزبانمان برنده ی جایزه ی اول جشنواره کباب بناب بوده و اووف! کجا برده ما را گوگل مپ. خلاصه که جاده ی خاکی را از دلمان در آورد!

و تالاب :)

نگویم از پرستوها و اردک ها و چلچله ها و لک لک ها و همه ی پرندگان دیگری که اسمشان را بلد نبودیم. کمی قبل از قره داغ جاده خاکی می شود. دیگر باید آهسته آهسته بروید و از مسیرتان حظ کنید! لباس و چهره ی مردم روستاهای اطراف جاده دیگر شبیه کردهاست. ترکی بلد بودن هم دیگر به کارتان نمی آید. کردی بپرسید و اگر بلد نیستید، فارسی. باز هم می گویم که مردم بومی گاهی مسیرهایی کوتاه تر و زیباتر از گوگل پیشنهاد می کنند. پرنده شناس با خودتان ببرید، هرچند بدون دانستن اسم پرنده ها هم می توانید از زیبایی شان لذت ببرید.

طبیعتا پشه زیاد است! حتا با یکی دو ساعت کنار آب ایستادن هم از نیش پشه ها در امان نخواهیدبود؛ خصوصا اگر پوست حساسی دارید. من که بیچاره شدم! اگر می خواهید شب را کنار تالاب بخوابید حتما باید از قبل فکری برای این مشکل کرده باشید. از داروخانه کرم های مخصوص بخرید و پشه بند با خودتان ببرید. کنار تالاب ساختمان پرنده نگری هست، شاید بتوانید برای اسکان از نگهبانان ساختمان، اتاق یا تخت اجاره کنید، نمی دانم. ما سعی کردیم از قبل با دوستانمان در گروه های محیط زیستی آذربایجان هماهنگ کنیم و شب را همان جا بمانیم؛ اما موفق نشدیم. وقتی به تالاب رسیدیم، فقط خودمان بودیم و پرنده ها و  درِ محوطه ی ساختمان هم قفل بود. شاید هم بتوانید از اهالی روستای همان نزدیک اتاق اجاره کنید. ما می خواستیم شب را به مهاباد برسیم و اصلا پرس و جو نکردیم؛ اما اگر فصل مهاجرت پرنده ها باشد احتمالا بتوانید شب را همان حوالی و زیر آسمان تالاب بخوابید. البته که مهاباد هم دور نیست. حدود یک ساعت راه دارید تا برسید به این شهرِ خوش لهجه :)

مهاباد شهر کردنشین و آرامی است. به حاطر نزدیک مرز بودن، بازارهایش قابل توجه اند. ما که چندان اهل خرید نیستیم! صبح بعد صبحانه راه افتادیم به سمت خانه، تهران. دوازده ساعت رانندگی پشت هم واقعا دیوانه کننده بود. پیشنهاد نمی کنم، اما جایگزینی هم به فکرم نمی رسد. بالاخره باید راه را رفت.

و غذا! ناهار را به زنجان رسیدیم و شام کلا نخوردیم! رستوران صدف در زنجان غذاهای خوبی دارد، می توانید امتحان کنید! برای غذا یک پیشنهاد کوچک دارم. سعی کنید هر روز فقط یک وعده ی غذایی اصلی داشته باشید و بقیه را با پنیر و کنسرو و نودل جمع کنید. هم در هزینه صرفه جویی کرده اید، هم زمانتان را برای شکم تلف نمی کنید.

سفر به سلامت!

 

۱۰ تیر ۹۶ ، ۲۰:۳۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid

بسیار سفر باید!

همان­طور که ته دلم غنج می­رفت از دیدن کوه­ها و کوه­ها، با خودم گفتم :«هیچ کس مثل من بلد نیست از یک نواختیِ کوه و کوه و کوه یا سنگ و سنگ و سنگ یا ریگ و ریگ و ریگ لَذت ببرد.»

این سفر را من یک پیروزی به حساب می­آورم. از مسافرت­های فامیلی معمولا چیز دندان­گیری نمی­شود قاپید. من هم همیشه همه­ی زورم را می­زنم که نروم. فقط یک بار موفق شدم. مزه­ی آن دو شبی که با الهه بودم هنوز زیر دندان­هایم هست...

این بار تصمیم گرفتم به جای مقاومت، ادای همراهی دربیاورم و زیرزیرکی چیزی که خودم دوست دارم را هم قاطی ماجرا کنم. چیزی که که من دوست دارم تجربه­ی جدید است، بُر خوردن با طبیعت و تاریخ است و سکوت. مسافرت فامیلی رفتن به زنجان یا تبریز است، دیدن فامیل است و مهمانی و مهمانی. وخب، حسرت دائمِ من که چرا ترکی را آن طور که باید یاد نگرفته­ام.

خلاصه می­کنم: برنامه­ی یک روزه­ی من برای تالاب کانی­برازان، حالا تبدیل شده به برنامه­ی دو روزه­ای به بناب، مراغه، تالاب و مهاباد. البته همکاری پسرِعمو را هم باید قدر دانست که مثل من از نوع سفرها شاکی بود :)

حالا نشسته­ ایم در اِلی و می­رویم. منظره­ها از کوه تبدیل می­شوند به دشت و زمین گندمِ دیم، کم­کم درخت­های میوه پیدا می­شوند. به آذرشهر که می­رسیم دو طرفِ جاده باغ میوه است و ردیف­های تبریزی-سبزِسبز. از گره­خوردگی قفقاز فاصله گرفته­ایم –منطقه­ای که البرز و زاگرس به هم می­رسند، همان محدوده­ای که سهند و سبلان را هم شامل می­شود و ادامه اش از گوش گربه می­زند بالا. بعد از آذرشهر دوباره زمینِ خشک است و آفتاب ِداغ.

مراغه. به ورجوی می­رویم، روستای نسبتا سبزی است، به خصوص در این گرمای مگس­پز :| ورجوی «معبد مهر» دارد که از جمله­ی آثار دوره­ی پیش از اسلام محسوب می­شود. من هم که عاشق مهرپرستی! گوگل مپ هدایتمان کرده به جاده­ای خاکی که از میان تاکستان­ها می­گذرد. برای رعایت حال اِلی برمی­گردیم که بگردیم دنبال مسیرِ دیگر. دستِ آخر که می­رسیم به بالون قرمز روی نقشه، تنها چیزی که دیده می شود خاک، سیمان و یک اتاقک آجری است. نیم­سوزِ باقی مانده­ی تنه­ی بزرگِ درختی هم هست که یحتمل زمانی همان درختی بوده در عکس­ها رو به روی ورودی معبد است. با تردید درها را باز می­کنیم و پیاده می­شویم. پله­های سنگی و سرسرای کوچکِ زیرزمینی که پیدا می­شوند، نفس­هایمان را با صدا بیرون می­دهیم و مشغول ذرت­پرانی می­شویم:

-من فهمیده بودم که زیر این اتاقک خبری است!

-اصلا معبدهای مهر پرستی همه زیر زمین اند!

-بله! همیشه مراسم پرستش میترا در غارهای طبیعی یا دست­کند برگزار می­شود.

- کاشان هم غار دست­کندی دارد که ...

دور می­شوم. این اظهار نظرهای بی­هوا و غیرتخصصی درباره­ی باورها و مناسک مذهبیِ انسان­ها آزرده­ام می­کند. غیر از این، زباله هایی که باد یا مردم در اتاق­ها و سرسراها رها کرده­اند و سقف­ها که فرو ریخته اند هم، آزاردهنده است. گُله به گُله لانه­ی ریخته­ی گنجشک از سوراخ­ها آویزان شده. گمانم گنجشک­ها را خنکیِ هوای زیرِ زمین جذبشان می­کند. می­خوانند و از این اتاق به آن سرسرا پر می­زنند و از سقف­ها –که البته دیگر سقفی در کار نیست- می­زنند به آبیِ داغ و برمی­گردند.

پرحرفی نمی­کنم. گنبدِ مدور و گنبد کبود را دیدیم که داخل خود مراغه بودند، بناب کبابی خوردیم و ... تالاب! باقی بماند برای بعد :) البته یادم نرفته که باید برای رصد هم چیزی بنویسم! فعلا منتظرم عکس­ها به دستم برسند.

آقا من چی کار کنم بیان نیم فاصله رو بفهمه؟ از وُرد که کپی می کنم این جا، میچسبن به هم :|

۰۸ تیر ۹۶ ، ۲۱:۴۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid