«مثلاً مى‏توان گفت که براى خود فرد بازیگر، بازى، یک امر جدى نیست و درست به همین دلیل است که بازى انجام می‌گیرد. بدین‏ ترتیب، ما مى‏توانیم بکوشیم تا از این دریچه، مفهوم بازى را تعریف کنیم: آنچه صرفاً بازى است، جدى نیست. بازى‏کردن، رابطه ذاتی خاصى با امر جدى دارد. این تنها به‌واسطه آن نیست که ‹غایتِ› بازى امرى جدى است یا به‏ تعبیر ارسطو، ‹به‏ منظور تجدید قوا› صورت مى‏گیرد. مهم‏تر آن است که در خود بازى‏کردن، جدیتی خاص، بلکه مقدس نهفته است. با این‏حال، در رفتار بازیگرانه، تمامى روابط غایى که تعیّن‏بخش موجود فاعل و دغدغه‏ مند است، محو نمیشود، بلکه به‏ گونهاى خاص به ‏حالت تعلیق درمى‏آید. بازیگر خود میداند که بازى، فقط بازى است و در جهانى صورت مى‏پذیرد که با جدى‏ بودن غایات، تعیّن پیدا مى‏کند، اما این دانستن او به ‏گونهاى نیست که او به ‏عنوان بازیگر، نسبتی را که با جدّیت دارد، خودش هم مد نظر داشته باشد، زیرا بازى تنها هنگامى غایتش را برآورده مى‏سازد که بازیگر در بازى محو شود. آنچه موجب مى‏شود که بازى به‏ معنای اتمّ بازى باشد، نه رابطه آن با امر جدى بیرونی است که بازى بر آنها دلالت دارد، بلکه جدى ‏بودن در هنگام بازى است. کسى که بازى را جدى نگیرد، بازى‌خراب‌کن است.»

گادامر، حقیقت و روش