زیرزمین

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

این جزیره ها که در تصرف غم اند

شب بود. دردی نبود که بخواهد گریبانم را بگیرد؛ اما من گریستم، چون ترس قلبم را فشرده بود.
روز، یادم رفته بود حرف بزنم. آن‌قدر در خودم مچاله شدم که رسیدم به خانه. چیزی نمانده بود که صدایِ لعنتی‌اش خفه‌ام کند. حتا نتوانستم هم‌صدایش شوم، بخواهم که دست از حنجره‌ام بردارد. نتوانستم. خفگی، تفاوتی با مرگ ندارد.
غروب، تازه توانستم با خودم حرف بزنم. دست کشیدم روی خطِ کبودیِ صدایش روی گردنم. گفتم: ترسیده‌ام. 
گریه کردم، شب، زیر پتو، پشت به تمام دنیا.
غوطه خوردم در لحظه‌هایی که نتوانسته بودم حرفی بزنم، نتوانسته بودم حتا دست دراز کنم و پیچ ضبط را بچرخانم. مگر مرگ چیست جز سر خوردنِ نخِ گردن و پا و زانو از دستِ من؟ حتا نتوانسته‌بودم گریه کنم، یا بفهمم غمگینم، یا ترسیده، یا نا راحت. ناتوان بودم، بریده از زمان، مکان، جسدم حتا. غوطه‌ور.
آدمی موجود ضعیفی است. امید که مگر دروغ چیزی را تغییر دهد.

 

۳۰ آذر ۹۶ ، ۰۲:۱۰ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid

در باب هست

آقا پارمنیدس می گه:

هست هست و نیست نیست. هست نمی تواند نیست شود چون هست و نیست نمی تواند هست شود چون نیست. پس حکم در این باب این است: یا هست یا نیست.

۲۷ آذر ۹۶ ، ۱۷:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid

.

سرم را فرو ببرم در شیشه‌ی در مترو، زمزمه کنم در گوش کسی که پشت‌ تلفن صدایم را می‌شنود. بی که حرفی بزند، بتوانم چهره‌اش را تصور کنم. تونل نصف زمزمه‌هایش را بدزدد، گوشی را فرو ببرم در سرم که بهتر بشنوم، هر چند که جملاتش را به علم حضوری عالمم: خورشید هر روز تازه است.

۱۷ آذر ۹۶ ، ۱۰:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid

درد بر من ریز و درمانم مکن

این هفته برنامه ی کوه و سفر داشتم. حالا از دیروز افتاده ام در رختخواب و لرز و درد. 

۰۶ آذر ۹۶ ، ۱۰:۳۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid