میتونستم آخرین امتحان کارشناسی رو به هزار جور استعاره و مسئله و دوراهی تبدیل کنم، ولی نمیکنم. چون دو هفته دیگه کنکور دارم. کنکوری که بهترین نتیجه رو هم ازش بگیرم، میخوام انصراف بدم. یعنی دوست دارم که جوری کار پیش بره که انصراف بدم. ولی ممکنه نشه، و خیلی نزدیک میبینم روزی رو که مجبور شدم تا آخر ارشد هم بمونم. اون وقت دو سال دیگه میام اینجا، میگم میتونستم دفاع ارشد رو به هزار جور استعاره و مسئله و دوراهی تبدیل کنم، ولی نمیکنم. چون دیگه وقتش گذشته. دیگه دوراهیها رو نمیبینم، مسئلههای تکراریای دارم که میدونم حل نمیشن، استعارهها رنگشون پریده. همین الان هم میبینم که دارن لبپر و آفتابخورده میشن کمکم. میبینم که دیگه با اون سرعت زاد ولد نمیکنن. دوراهیها رو میبینم که قبلا تقاطع راههای بیشتری بودن. دوست دارم بلند شم و بدوم، ولی میترسم. فکر نمیکردم این قدر راحت بترسم و تسلیم بشم، خودم رو شجاعتر میدونستم. ولی حتا از کنکور هم میترسم، کنکوری که میدونم رتبهی یک هم ازش بگیرم، دوست دارم انصراف بدم.