زیرزمین

۱۲ مطلب با موضوع «سفر» ثبت شده است

سفرنامه ی یزد-دو

کاشان، شهر لواشک و گلاب :)

سوار شدیم به قصد باغ فین کاشان. گردشگر خارجی بیشتر از ایرانی دیدیم. از چهره­های تیره­ی سوخته با ریش کوچک روی چانه یا لباس رنگی بلند و گلدار بود تا موی دو رنگ اروپایی و چشم آبی. نمی­دانستم حمام فین کاشان –و در نتیجه صحنه­ی قتل امیرکبیر- هم درست داخل باغ فین است. دلم اندکی گرفت، اما از طرح­های امروزم راضی بودم.

طبیعتا مسیر کاشان تا ابیانه را خوابیدم؛ هرچند که از یک طرف همایون نه فرشته ام نه شیطان می­خواند و از طرف دیگر صداپیشه­های انیمیشن سینگ.

غروب به شهر سرخ ابیانه رسیدیم. آن طور که همه جا می­گویند «موزه­ی زنده» نیست. سر جمع صد خانواده­ی ساکن دارد و باقی درها همه قفل و چفت. هر ده، بیست متر یک تیر چراغ برق کاشته­اند که نور می­اندازد رو شاخ و برگ درخت­ها و سایه درست می­کند. سعی می­کنم تصور کنم ماه کامل چقدر با این نور مصنوعی تفاوت دارد. از حق نگذریم آسمان ژرفی دارد. جبار درست بالای سرمان می­درخشد... باید لیزر بخرم کنار نقشهی آسمان کنار دستم باشد همیشه. به درد خودم نخورد همسفرهایم مستفیض میشوند:)

تا سفر چه زاید باز!

۲۷ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid

سفرنامه ی یزد-یک

صبح زود سوار اِلی شدیم. همین که تکان خوردن­های ماشین شروع شد؛ طبق عادت کودکی خوابم برد. چشمم را که باز کردم تقریبا هیچ چیز از پشت پنجره دیده نمی شد. اول فکر کردم مه گرفته. بعد که سرم را چرخاندم فهمیدم شیشه بخار کرده. نزدیک قم بودیم و بر خلاف انتظار با هوای خیلی خیلی سردی مواجه شدیم. مشتاق بودم که زهرا کبیری را ببینم. از بچه های دوره است و از دوست هایی که چندان همدیگر را ندیده­ایم. س­م­س نرسید و فهمیدم که رفته کتابخانه که درس بخواند. گذشت.

دوباره راه:

-از سرعت خود بکاهید!

-کاهید به گوشم!

کَهَک، خانه­ی ملاصدرا...

صدا در گوشم می­پیچد: مُلا مُحمّد صَدر!

خالی و خلوت است، تمام برای خودمان. نماز می­خوانیم. از چند زاویه درها و اتاق­هایش را می­کشم-خیلی غیرحرفه­ای، بدون جزئیات، اسکچ گمانم. زیباست، بسیار زیباست. دور می­چرخم و با خودم تکرار می­کنم: این جا را خودش ساخته، همه را خودش نقشه کشیده، یحتمل پا به پای شاگردهایش هم کاه­گل. عجیب که بعدها، در همان زمان صفویه، عصّاری ساخته­اند کنار خانه اش.

 

و از کمی دورتر:

 

خانه ی ملاصدرا

-از راست برانید

-رانید به گوشم!

شب است. رسیده­ایم به کاشان و در اتاقی آرام گرفته­ایم. مرا سفر به کجا می­برد؛ نمی­دانم...

۲۶ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۵۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid