نقلقولی دیدم که میخواست با گفتن این که در زندگی زنان مهمترین چیز عشق است، آنها را تحقیر کند. در زندگی من مهمترین چیز همین احساسی است که نسبت به او دارم، اسمش هر چه که باشد، و تا پیش از آن که چنین احساسی داشته باشم، مهمترین چیزی که در زندگیام داشتم این بود که بگردم دنبال آدم مناسبی که موضوع این احساس بتواند باشد. اینها باعث تحقیر است؟ به گمانم حتا در نظر او عشق چیز مهمتری است تا من! او تصور میکند که آدمی اگر یار خوبی داشته باشد دیگر غمگین نخواهد بود. سادهسازی ذهن بیمارش است برای قابل فهم کردن تنهایی عمیق و دردمندی پایانناپذیری که تجربه میکند؛ تلاشی مذبوحانه برای حفظ عاملیت در جهانی که از همه سو سرکوب است و سیاهی. من گمان نمیکنم که یار خوب تنهاییها و سیاهیها را پایان باشد. جهان پتیارهتر از آن است. اما بالأخره خورشیدی است برای خودش که گاهی میسوزاند و گاهی گرم میکند. البته پیدا کردن خورشید مهمترین چیز زندگی است، نه ساختن خانه و خریدن لباس. هیچ چیزی انسانیتر از خورشیدی که دل را گرم کند در این جهان نیست. من از فیلمهای احمقانهای که ده سال را در یک ثانیه مینوردند بیزارم. خاطرهی خورشید گرما ندارد. غیبت اگر بیش از حد دراز شود آدمی میپلاسد و از بین میرود، و خورشیدی که ده سال بعد از پشت کوه سر بزند، بر برهوت خواهد تابید. من نمیخواهم بپلاسم. اگر او قصد تابیدن ندارد، ناچارم که به نورهای مصنوعی خو بگیرم.