زیرزمین

۵۰ مطلب با موضوع «آنیات» ثبت شده است

ادامه ی دیروز

با هیجان زیادی گفت: «مدرسه مون! پنجره ی کلاسم!»

و در اولین فرصتی که توانست دستش را از فرمان جدا کرد، نگاهش را چرخاند به سمتِ ساختمانِ کنارِ خیابانِ فلسطین و دوباره گفت: «مدرسه م!»

و من حتا نپرسیدم: «کدوم پنجره؟»

چیزی پرسید، توضیح دادم: «هی بیل می زنم، رو می آد، بعد تو خودم فرو می رم و و فرو می رم.» گفت: «آقای همسر هم این جوریه.»

و من نگفتم: «متاسفم.» حتا نگفتم: «خب بگو آرمان.»

پنج دقیقه ای مشغول تلفن بود. معلوم بود با آقای همسر صحبت می کند. قطع که کرد سکوت شد. شروع کرد به حرف زدن: «همسرم داره یه کتابی می نویسه درباره ی نظریه ی بازی ها -اصلا تخصصش اینه- و...» توضیح مختصری داد.

حتا نگفتم: «چه جالب.»

نشسته بودیم. دیوار رو به رو پر از عکس بود. یکی یکی اسم می برد: «چه گوآرا، گاندی، برد پیت، شاملو، کلی هم آل پاچینو.»

گفتم: «آل پاچینو کیه؟»

 

***

دیروز هنوز ادامه دارد:)

۰۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid

آل پاچینو

دیروز فهمیدم آل پاچینویی که فقط در وبلاگِ توکا نیستانی اسمش را شنیده بودم و توصیف عکسش را خوانده بودم؛ نویسنده نیست و بازیگر است.

[واگویه های یک احمق در زمینه ی سینما]

باقی خوبی های دیروز را هم بعدا می نویسم. فعلا این گرو پیش تان باشد. :|

 

۰۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۳۸ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid

چهار نعل

خواب آلودم. دستم را به میله ی بالای سرم گرفته ام. سرم را تکیه می دهم به دستم و می نویسم: خواب آلودم.


چشم هایم را می بندم و سعی می کنم کلمه  ی بعدی را پیدا کنم. در سرم می چرخم و می چرخم. خالی است. کلمه ها گم شده اند. بعدی را پیدا نمی کنم. هیچ زیر و رویی هم ندارد که بگردم. پس کلمه ها کجا می توانند باشند؟
یک هو سر و کله ی یک اسب کهر پیدا می شود. راه که می رود جای سم هایش کف ذهنم می ماند. دقیق می شوم، نعل ندارد. دو زانو می نشینم کنار رد سم ها.


دختری که از رو به رو می آید شبیه الهه است، گوشواره می فروشد. دستم به گز گز افتاده. قطار پر و خالی می شود. قرار بود کجا پیاده شوم؟ سرم را که بلند می کنم انگار از خلسه بلند شده ام. کمی طول می کشد تا چشم هایم به دیدن عادت کنند. دور و برم خلوت شده. بیرون را نگاه می کنم. همه جا پر از نور مصنوعی مهتابی است. پس اسب من کو؟

۱۲ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۴۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid

از قضا یک روز می بینی، دوست داری زود برخیزی

آهسته آهسته از پله ها بالا می رفت. دیدن آبی آسمان برایش مایه ی خوش حالی بود.

۰۸ فروردين ۹۶ ، ۱۷:۳۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid

عمو شوهر کرد :|

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۵ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۱۹
Hurricane Is a little kid

من با تو از هیچ «از هیچ» توفان هراسی ندارم :)

ای گیسوان رهای تو از آبشاران رهاتر

چشمانت از چشمه سارانِ صافِ سحر با صفاتر

با تو برای چه از غربت دست هایم بگویم ؟

ای دوست ! ای از غم غربت من به من آشناتر

من با تو از هیچ ،‌ از هیچ توفان هراسی ندارم

ای ناخدای وجود من ! ای از خدایان خداتر!

 

ریسه رنگی

۱۸ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۵۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid

از کی؟

هنوز نفهمیدم از کی اینطوری شد که بدنم علیه من باشه و من ضد اون :/

۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۰۸ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid

قَطعه

باید باهاش حرف بزنم. بهش بگم: حسی که بهم میدی شده مثل حس اون تیکه از آهنگ اَمِلی که ناقص دارمش و هیچ نمیتونم لذت کامل ببرم از اون نصفه؛ چون همش نگرانم که قطع شه.

۰۱ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۵۹ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid

پخش میشود تصور تو مثل درد مثل جوهر غلیظ


این از بزرگ ترین ترس های زندگی ام بوده. این که انباشت اندوه دیگران در تو، از پا درت آورد. این که من هم یکی از کسانی باشم که سر روی شانه ات گذاشته و هق هق لرزیده، خشم و درد و تنهایی هایش را در نوک انگشت هایش خلاصه کرده و با آن ها محکم بازویت را گرفته. نمی خواهم فقط آن نقطه های نیمه دردناک باشم که یادآوری شان ملقمه ای را در تو بیدار می کند مرکب از رطوبت و ترحم.

من خودم را با نخ قطره قطره ی اشک هایم به لباست دوخته ام؛ اما چرا هیچ یادگاری از محبت نمی تواند بر دستت ماندگار شود؟

 

 

۱۵ دی ۹۵ ، ۱۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid

آدم برفی

خورشید خانوم
سر میکشید از پشت بوم آروم
اون از دلامون خبر داشت
ذره ای هرکی غم داشت،
خورشید
غم داشت
.
.
.
کجاست اون خورشید...

***

په نون: هادی فرج اللهی-آدم برفی

۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۶:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hurricane Is a little kid